غصه زیاد است ولی خوردنی نیست غصه ها را نباید خورد باید دور ریخت
یک نفر حسرت لبخند تو را میباردخنده کن عشق نمک گیر شود بعد برو
وقت شادی همه لبخند تو را میبوسندخوشتر آن دوست که همشانه هق هق باشد
هرچند نداری تو ز احساس، نشانیمن عاشق لبخند توام، گرچه ندانیمغرور و بداخلاق بشو با همه، امابا من به ازین باش که با خلق جهانی
بر لب یار شوخ دلبندمخفته لبخند گرم زیبایی
خنده نه، بر کتاب عشق و امیدهست دیباچه فریبایی
خنده نه دعوتی ست، عقل فریببهر آغوش آرزومندی
قصه محرمانهای داردز خوشیهای وصل و پیوندی
چون شراب خنک به جام بلورهوس انگیز و تشنگی افزاست
جام اول ز مینگشته تهیجامهای دوباره باید خواست
نقش یک خواهش است و میریزدزان لبان درشت افسون ریز
گرمی و لذتی به جان بخشدهمچو خورشید نیمه پاییز
پیش این خندههای مستی بخشدامن عقل میدهم از دست
چه عجیب از خطا و لغزش من؟مست را لغزش و خطا بایست
سیمین بهبهانی
پا به پای ستارهها بنشین، دست در دست آسمان بگذارگاهگاهی هوایی خود باش، خاک را بهر خاکیان بگذار...
ابر باش و سرود باران را در فضای بهار جاری کنگریه را جمع در نگاهت کن، خنده در ضرب ناودان بگذار
میرود ساعت از برابر ما، خسته از لحظههای اندوهیمایستگاهی برای یک لبخند، در سراشیبی زمان بگذار
در هجوم تفکری مسموم، یک دو لبخند قسمت ما بودتا گل خنده را هرس نکنند، روی لبهای خود نشان بگذار
همه رنگها عوض شدهاند، تو ولی در اتاق بیرنگیسفرهای ساده نذر مهمان کن، عشق را هم به جای نان بگذار
غلامرضا شکوهی
در شب نومیدی و غم همچو لبخند سحرروشناییبخش چشمِ انتظارم کرده ای
آیینه نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاهگاهت صبح ستاره باران
کجای گریه بخندم، کجای خنده بگریمکه پشت گریه و لبخند، توامان تو نباشی
عبدالجبار کاکایی
✦✦✦✦✦✦
من دهان باز نکردم که نرنجی از منمثل زخمى که لبش باز به لبخند، نشد
خندههایت باغی از یاقوت و مروارید بازهی ببین این لحظه ماه مهربان خندید باز
امیر مرزبان
✦✦✦✦✦✦
لبخند_تو چیزی شبیه ِ عطر نان استقدری بخند ای خندههایت جانِ عاشق
معصومه صابر