شاعران را وسوسه کرده دو چشمان سیاهت
غرق در مصرع و ابیاتند مژگان ونگاهت
آری هر کس دیده آنرخسار تو مفتون شده
من که دیوانه شدم شعر و غزل هایم به فدایت
شاعران را وسوسه کرده دو چشمان سیاهت
غرق در مصرع و ابیاتند مژگان ونگاهت
آری هر کس دیده آنرخسار تو مفتون شده
من که دیوانه شدم شعر و غزل هایم به فدایت
تیر ماه آغــوشت ، بــرایم زندگـــانیست
اردیــبهشت دامــنت را ، دوســت دارم
در سایه ی پیـراهنت ، گـل ، جان گرفته
عـطــر گـل پـیراهــنت را دوســـت دارم
مثلِ غزلِ پختہ ے سعدی ست نگاهت
هر بار مرورش بکنـــــم باز قشنگ است
تو را کارون و ساحل يادگاران بلم ران شب شيرين محزونندکجايي مهر بانو جان- کجايي حسرت ديرين؟
نمیگویم چرا رفتی از این دنیای توخالی
از امروز سراپا پوچ و از فردای تو خالی
یار ما چون گیرد آغاز سماع
قدسیان بر عرش دست افشان كنند
یار مردان خدا باش كه در كشتی نوح
هست خاكی كه به آبی نخرد طوفان را
ای ردیف غزلم،ورد زبانم،نفسم
حاکم گستره ی فن بیانم ، نفسم
تو چه کردی که دلم این همه خواهانت شد؟
حکم کرده است فقط با تو بمانم نفسم
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
mohsen32 (01-10-2017)
من یاد خوش دوست به دنیا ندهم
لبخند خوشش به حور رعنا ندهم
من نوشتم این سخن از بهر دوست
تا بداند این دلم در فکر اوست
تو را دل برگزید و کار دل شک برنمی دارد
که این دیوانه هرگز سنگ کوچک برنمی دارد
تو در رویای پروازی ولی گویا نمی دانی
نخ کوتاه دست از بادبادک برنمی دارد
دل بسته ام از همه عالم به روی دوست
وز هر چه فارغیم، به جز گفتگوی دوست
ما را زمانه دل نفریبد به هیچ روی
الا به موی دل کش و روی نکوی دوست