یک مثلی هست که میگوید: «سخت میگیرد جهان بر مردمان سختکوش». که معنای دقیق این مثل این است که هرچه بیشتر سخت بگیری، زندگی و جهان هم بر تو سخت میگذرد.پس باید روی اصل بیخیالی زندگی کرد. برای همه ما پیش آمده که چنان برخی از وقایع را جدی میگیریم که اضطراب و نگرانی مهمان همیشگی خانه دلمان میشود و اوضاع را بر خودمان تلخ میکنیم.اگر ذهنمان را از دغدغههای روزمره رها کنیم فشار کمتری را تجربه میکنیم و همین امر باعث شاد شدن میشود. در ادامه به شما میگوییم که برای شاد بودن باید به چه چیزهایی اهمیت نداد
.۱ )دیگران چه فکر میکنند
بزرگترین دغدغه ذهنی ما در زندگی این است که اگر فلان حرف را بزنیم، اگر فلان کار را بکنیم، اگر آن لباس را بپوشیم و… دیگران چه فکری در مورد ما میکنند.در واقع تمام اصول زندگی ما روی حرف «مردم چی میگن؟» پیش میرود. مهم نیست مردم در مورد شما چه فکری میکنند، چون شما هرکاری انجام دهید کسی هست که آن را نپسندد و راضی نگه داشتن همه افراد کار غیرممکنیست.پس کاری که باید انجام دهید را انجام دهید. بدون استرس و دغدغه برای طرز فکر مردم در مورد خودتان. اگر به آنچه دیگران در مورد شما فکر میکنند اهمیت دهد، در واقع دارید برای دیگران زندگی میکنید نه برای خودتان و اینگونه است که هیچ لذتی از زندگی خود نمیبرید.
۲ )ترس از شکست
در یکی از حکمتهای نهجالبلاغه حضرت علی حدیثی دارند که مضمونش این است که اگر در زندگی شکستی خوردید که آن شکست منجر به تجربهدار شدن شما شد، در واقع شما چیزی را از دست ندادهاید.این کلام امام علی(ع) یک اصل باارزش را به ما یاد میدهد و آن این است که برخود ما با شکستهایمان بستگی به نوع نگرشمان دارد. اگر شکست خوردن را نشانه بیکفایتی و کامل نبودن خود بدانید، همیشه احساس بدبختی میکنید.شکست را ابزاری برای یادگیری بدانید و به آن اجازه ندهید که مانع رسیدن شما به آرزوهایتان شود.
۳ ( اشتباهات قبلی
هیچ انسانی وجود ندارد که در زندگیاش اشتباه نکرده باشد. زندگی بدون اشتباه امکان پذیر نیست. پس نباید سخت گرفت و باید این قاعده را پذیرفت که اشتباه کردن بخشی از طبیعت انسان و جهان است.گاهی ما در مواجهه با اشتباهاتی که مرتکب شدهایم، خودمان را از فرصتهای جدید و دوباره محروم میکنیم. باید یاد بگیریم که خودمان را به خاطر اشتباهات قبلی ببخشیم و دائم حالت سرزنشگری نسبت به خودمان نداشته باشیم
.
برای شاد بودن باید به یک سری چیزها اهمیت نداد
۴ (ترس از طرد شدن
خیلی از ما آنقدر از پذیرفته نشدن، میترسیم که حاضر نیستیم به دنیای جدیدی پا بگذاریم. چون معمولا دل کندن از دایره امنی که در آن هستیم، منجر به فروپاشی روحی و روانیمان میشود.آدمها برای ریخته شدن ترسهایشان باید دل به دریا بزنند و با آن ترس روبرو شوند.داشتن روحیه بیپروا، منجر میشود که فرد تلاش خود را برای رسیدن به هدفش بکند واگر به نتیجه مطلوبش نرسید، با آن کنار بیاید و دست از تلاش نکشد. به قول معروف باید در زندگی پوست کلفت و جسور بود و زندگی را مثل یک ماجرای شگفتانگیز دید
.۵ ( فشارهای جامعه
در همه جوامع، چه جوامع پیشرفته و چه جهان سومیها، اجباراتی وجود دارد که به صورت ناخودآگاه در ذهن افراد نقش میبندد. زیبا بودن، لاغر شدن، ثروتمندی، داشتن اندامی بدون نقص و… چیزهاییست که رسانهها و جوامع به انسان القاء میکنند.همین میشود که آدمی در طول زندگیاش دائم در حال دویدن است تا آنی شود که جامعه میپسندد. لازم نیست تحت تاثیر رسانهها قرار بگیرید.بیشتر این تصویرها توخالی هستند و هدفشان این است که بین شما و آن چیزی که هستید فاصله بیندازند و دائم به شما یادآور شوند که مورد دلخواه جامعه نیستید.رمز رهایی و شادی در این است که خودمان را همان گونه که هستیم بپذیریم. نه آنگونه که جامعه میخواهد.
۶ )رقابت بر سر خوب بودن
یک بار کسی به من گفت: «خوب خودت باش». شاید این جمله در همان زمان برای من بیارزش بود اما با گذشت زمان متوجه شدم این جمله میتواند سرلوحه زندگیام شود.همه ما آدمها در دنیایی زندگی میکنیم که از خودمان انتظار داریم که در همه جوانب خوب و کامل باشیم. دائم در حال تشر زدن به خودمان هستیم که به اندازه کافی و در مقابل دیگری انسان خوب و کاملی نیستیم.چه معیاری برای تعیین اندازه خوب بودن و شایستگی وجود دارد؟ کافیست آدم از خودش به صورت منصفانه راضی باشد و در جهت اهدافش قدم بردارد
.۷) گروگیری شادی
همیشه موقع غمگینی به خودمان میگوییم: «اگر فلان اتفاق افتد، خوشحال میشم». وقتی باور داشته باشیم که شادی ما در گرو رخداد ویژهای است و دائم منتظر آن اتفاق ویژه باشیم، شادی را از خودمان میگیریم.به قولی باید دم را غنیمت شمرد. از اتفاقات کوچک و ساده هم خوشحال شوید. دوستی میگفت: «مقصد مایه خوشحالی نیست. آنچه مهم است سفر و مسیراست».