مادر...سلام
نامه ای را که بر روی گلبرگ هایی از دلتنگی نوشتم در سکوتی زیبا آب برد...
من خدا را نقاشی کردم مادر...خدا به شکل بوسه های تو بر پیشانی من بود...
مادر، من از آن آخرین بدرقه ات تا پشت دیوار بیکسی نوشتم و بغض کردم...
مادر..در اینسوی بیخوابی...من هر شب پر نورترین ستاره را تو میبینم...
شنیده ام کوله بار دوران کودکی مرا سنگ صبور خویش کرده ای مادر...
من هم در آن آیینه که دادی یادگاری..در آن هر شب تصویری از تبسم تورا میبینم...
مادر..ای زیباترین احساس...قشنگترین بنفشه...ستاره ام را چندیست گم کرده ام