کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی
نگاه دار دلی را که برده ای به نگاهی
مقیم کوی تو تشویش صبح و شام ندارد
که در بهشت نه سالی معین است و نه ماهی
کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی
نگاه دار دلی را که برده ای به نگاهی
مقیم کوی تو تشویش صبح و شام ندارد
که در بهشت نه سالی معین است و نه ماهی