کاش کسی مرا صدا نمی زد
در عبور جاده ها
تا به سلامت جان به در برم
از هجوم واژه ها
کاش می شد فصل دلتنگی را
از چوب خط زندگی حذف کرد
کاش کسی نمی گفت آی زن
پیرهن خاطراتت پوسید
نمی گفت گوشواره شعر هایت
تک مانده در گوش روزگار
کاش می شد کسی صدا نمی زد نامم را
واژه هایت بوی شرجی بودن و نم دارد
کسی نمی گفت هرگز
چشم هایت به کتابی زل زده
که هر گز هیچ کس دست خطی روی آن ننوشت
کاش مثل کاغذ که به رقص در می آید با باد هوا
من به رقص فریاد می شدم در صدا
کاش کسی مرا صدا نمی زد