من دورتر از این حاشیه ها خواهم ماند و
خواهم دید
انهدام چشم هایی که انتظار می کشند را
و دورتر خواهم ماند و
خواهم خواند
آواز سازهای بی کوک بی وجدان را.
در سرزمین سکوتی خواهم ماند
که شب از طلوع می ترسد
و طلوع از واهمه شب می میرد
دورتر از دورم حالا
از همه بغض هایی که مانند تاول ها چرکینند
و از انزجار درد می کشند
دورم دورِ دور از ته مانده های احساس های تو خالی
و غزل های بی ردیف زندگی
دورم ، دور دور
از حس تو خالی کوچه های عبور
و در تنگنای خودم می مانم
اما دور دور دور