دوست داشتن
توشبیه آخرین چکّه ی آبی استکه
مسافر مانده در بیابان را به آبادی می رساند
شبیه آخرین کبریت
یک کوهنورد گم کرده
راهدر لبه ی پرتگاه دور و سرد
شبیه جُستن کوره راهی در جنگلو
دست انداختن به آخرین تکه
تخته ای که موج ها می آورند
شبیه شعری استدر حاشیه ی
کتابی کهنهبه دست خطی آشناببین:
عشق ته ته ته تاب من است
وقتی که بی تاب تواَم...
"روایا آرتیمووا"