هر پرده که از چهره ی مقصود برافتاد
شد برقِ جهانسوز و مرا در جگر افتاد
اندیشه ی معشوق نگهبانِ خیال است
عاشق نتواند به خیالِ دگر افتاد
هر پرده که از چهره ی مقصود برافتاد
شد برقِ جهانسوز و مرا در جگر افتاد
اندیشه ی معشوق نگهبانِ خیال است
عاشق نتواند به خیالِ دگر افتاد