احساس میکنم باز به یکی از حملههای دیوانگیام نزدیک میشوم
دیگر نمیتوانم به این وضعیت وحشتناک ادامه دهم. این بار بهبود نخواهم یافت
صداهایی در سرم میشنوم و نمیتوانم روی نوشتههایم تمرکز کنم
تا به حال مبارزه کردهام ولی دیگر نمیتوانم....
احساس میکنم باز به یکی از حملههای دیوانگیام نزدیک میشوم
دیگر نمیتوانم به این وضعیت وحشتناک ادامه دهم. این بار بهبود نخواهم یافت
صداهایی در سرم میشنوم و نمیتوانم روی نوشتههایم تمرکز کنم
تا به حال مبارزه کردهام ولی دیگر نمیتوانم....
حسهایی هستند که نام ندارند
نگران نیستی، اما آرام هم نیستی
غریب نیستی،اما اهل اینجا هم نیستی
نه دلت میخواهد بمانی، نه آرزوی رفتن داری
دلت میخواهد جایی که هستی نباشی، اما جای دیگری هم نباشی …
ویرایش توسط ! Zendegi : 04-15-2021 در ساعت 07:56 AM
درخت تن سپرده دست بادم
و پر از جوانه شکستنم
ببین چه سوگوار و سرد و بی رمق
در آستانه شکستنم...
ایرج جنتی عطایی