بدان ای پسر که مردمان تا زنده باشند ناگزیر باشند از دوستان که مرد اگر بی برادر باشد به که بی دوست ازان که حکیمی را پرسیدند که« دوست بهتریابردار؟» گفت:« برادرهم دوست به»
ولکن چون دوستِ نو گیری پشت با دوستان مکن. دوستِ نو همی طلب و دوستِ کهن را بر جای همی دار تا همیشه بسیار دوست باشی که گفته اند: « دوست نیک گنجی است بزرگ »
و دوستان قَدح را از جمله ندیمان شمار نه از جمله دوستان که ایشان دوستان دم و قدح باشند نه دوستان غم و فرح. و بنگر میان نیکان و بدان و با هر گروه دوستی کن ، با نیکان به دل دوست باش و با بدان به زبان دوستی نمای تا دوستی هر دو گروه تو را حاصل گردد. و نه همه حاجتی به نیکان افتد وقتی باشد که به دوستیِ بدان حاجت آید به ضرورت که از دوستِ نیک مقصود بر نیاید اگر چه راه بردنِ تو نزدیک بدان به نزدیکِ نیکان تو را کاستی درآید (بدین مفهوم است که چون تو با بدان ارتباط پیدا کنی در میان نیکان قدر تو کم شود)
اما با بیخردان هرگز دوستی مکن که دوست بی خرد از دشمن بخرد بتر بود که دوست بی خرد با دوست از بدی آن کند که صد دشمن ِ با خرد با دشمن نکند. و دوستی با مردم باهنر و نیک عهد و نیک محضر دار تا تو نیز بدان هنرها معروف و ستوده شوی که آن دوستانِ تو بدان معروف و ستوده باشند. و تنهایی دوست دار از همنشین بد.
و با مردم دوستی میانه دار (یعنی در حد اعتدال و میانه روی دوستی کن). بر دوستان به امید دل مبند که من دوستانِ بسیار دارم. دوست خاصّه خویش خود باش و بر اعتماد دوستان از خویشتن غافل مباش چه اگر هزار دوست باشد تورا ، از تو دوستر تو را کس نبوَد.