تو آمدی ز دور ها و دور ها
ز سرزمین عطر ها و نور ها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاج ها... ز ابر ها... بلور ها
مرا ببر ..... امید دلنواز من!
ببر به شهر شعر ها شعور ها
کنون که آمدیم تا به اوج ها
مرا بشوی با شراب موج ها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیر پا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن
نگاه کن که موم شب به راه ما
چگونه قطره قطره آب میشود
صراحی دیدگان من به لای لای گرم تو
لبالب از شراب خواب میشود
نگاه کن ! تو میدمی و آفتاب میشود.