تقدیم به عزیزترینم ...
گاهی چنان نماز قضایم ، غریب و سرد
گاهی چنان نماز شکسته ، میان راه
ای معبد همیشه ی من ، دلبر مدام !
ماه منی و من ، جرَیانِ سفر به ماه
ای تکیه گاهِ ثابتِ دلشوره های من !
« آقا کمک کنید ، نه یک سکه ، یک نگاه ! »
از آن نگاه هایِ زلالِ شروعِ صبح
از آن نگاه ها که به من می دهد پناه
می دانی ام ! که با غزل ابراز می کنم ؛
مثل « علی » که درد و دلش بود توی چاه
چاه من است این ورقِ لاجرم سپید
درد و دل است این که سرودیم گاه گاه
*
گاهی نماز اول وقتم : به وقت تو !
وقتی که با توام همه چیزست رو به راه ...