ازدرخت شاخه در آفاق ابر،برگ هاي ترد باران ريخته !بوي لطف بيشه زاران بهشت،با هواي صبحدم آميخته !***نرم و چابك، روح آب،مي كند پرواز همراه نسيم .نغمه پردازان باران مي زنند،گرم و شيرين هر زمان چنگي به سيم !*** سيم هر ساز از ثريا تا زمين .خيزد از هر پرده آوازي حزين .هر كه با آواز اين ساز آشنا،مي كند در جويبار جان شنا !***دلرباي آب، شاد و شرمناك،عشقبازي مي كند با جان خاك !خاك خشك تشنه دريا پرست،زير بازي هاي باران مست مست !اين رود از هوش و آن آيد به هوش،شاخه دست افشان و ريشه باده نوش