و عشق
اگر با حضور همین روزمرگیها
عشق بماند،
عشق است . . .
دلم ،
برای تو تنگ شده است،
اما ؛
نمیدانم چه کار کنم!
مثل پرندهای لالم
که میخواهد آواز بخواند و نمیتواند ..
و عشق
اگر با حضور همین روزمرگیها
عشق بماند،
عشق است . . .
دلم ،
برای تو تنگ شده است،
اما ؛
نمیدانم چه کار کنم!
مثل پرندهای لالم
که میخواهد آواز بخواند و نمیتواند ..
یک نفر از کوچه ی ما عشق را دزدیده است
این خبر در کوچه های شهر ما پیچیده است
دوره گردی در خیابانها محبت می فروخت
گوئیا او هم بساط خویش را برچیده است
عاشقی می گفت روزی روزگاران قدیم
عشق را از غنچه های کوچه باغی چیده است
عشق بازی در خیابان مطلقا ممنوع شد
عابری این تابلو را دورمیدان دیده است
یک چراغ قرمز از دیروز قرمز مانده است
چشمکش را هیز چشمی خیره سر دزدیده است
می روم از شهر این دل سنگهای کور دل
یک نفر بر ریش ما دلریشها خندیده است
حوصله خواندن ندارم
حوصله نوشتن هم ندارم
این همه دلتنگی دیگر نه با خواندن کم می شود نه با نوشتن …
دلم تو را می خواهد♡♡♡.