مطمئن باش و برو ضربه ات کاری بود ، و چه زشت به من و سادگیم خندیدی ،
دل من سخت شکست به تو عشقی پاک
که پر از یاد تو بود و به یک قلبی که خیالم می گفت
تا ابد مال تو بود ،
تو برو و برو تا راحتتر تکه های دل خود را سر هم بند زنم
آنکه بین من و تو شام جدایی آورد ، می کنم نفرینش ،
یا الهی ، بکنش چون من زار ، پیش معشوقش خار ، هر دو چشمانش تار ، تا بداند چه به من می گذرد ، از غم دوری آن
خیانتکار