داشتیم شیرینی پخش میکردیم...

یه پیرزنه اومد گفت
خیر از جوونیت ببینی، پیر شی ننه چندتاشیرینی به من بده.

گفتم : مادر جان ! شیرینی تموم شده
گفت : خدا بزنه به کمرت، به حق ابالفضل تیکه تیکه شی بری زیر تریلی، ایشالا جنازه تو از تو جوب جمع کنن

دیدم داره خاندانمو به باد میده، رفتم یه جعبه شیرینی براش خریدم دادم بهش.

گفت : پسرم ایشالا هر چی از خدا میخوای خدا بهت بده!

یعنی دکمه خاموش روشن دعا و نفرینش به شیکمش وصل بود