فکر و ذهنم همه درباره ی توست


من نمی دانم چرا


تو کجای دل من جا داری ؟


شب و روزم شدی و بی خبری


نه ...! این چنین خواهد نماند


یک لحظه و یک دفعه و یک باره


تو غرورم را خواهی شکست


هرچند که احساس دلم یک طرفه است


من این حس بد و از دلم می خوانم


و من آگاهانه این را می دانم


که تو هرگز مال من خواهی نماند


پس چرا باز می اندیشم من ؟


به تو و روز دگر


به تو و لحظه ی دیدار دگر


به امید همه شوقم که تویی


باز من روی تو را خواهم دید