از حرف های پسرها حوصله ام سر رفته بوددلم می خواست به اتاقم بروم که این بار سیاوش رو به من گفت:
سایه خانم شما چه کار می کنید؟شنیدم رشته ی روان شناسی خوندید.
بی میل گفتم:
بله ولی هنوز که کاری با این مدرک انجام نداده ام.
کیارش در نهایت تعجب لبخندی زد و گفت:
هیچ نگران نباشید.این به خاطر شما یا تازه کار بودنتان نیست.به دلیل فرهنگ غلط مملکت ماست.تو ایران اگر کسی تمایل به کشتن مادر خودش هم داشته باشد محال است برای درمان یا مشاوره به کسی مراجعه کند.خیلی هم حق به جانب می گویند مگر ما دیوانه ایم؟
حالا مرد می خواد بهشون بگه ای یه کمی!همین طور بگیر و برو جلو برای مشکلات کوچک تر که اصلا حاضر نیستند به مشاور رجوع کنند.
در حالی که تو خارج همه ی افراد یک روانشناس و یک وکیل خصوصی دارن که بدون انها اب هم نمی خورن!خیلی دلم می خواد به همه ی ادم هایی که تو ایران انقدر سنگ خارجی ها و خارج رفتن رو به سینه می زنن بگم واقعا حاضرید کمی در کارهای خوب از انها تقلید کنید؟
من خودم چند سالی انجا بوده ام...اصلا از ان خبرهایی که مردم اینجا فکر می کنند نیست.کار کردنشان واقعا کار کردن است نه مثل اینجا که از هشت ساعت فقط نیم ساعت کار مفید می کنند و بقیه ی روز را یا به غیبت مشغولند و یا جدول حل کردن!
انجا برای هر مشکل کوچکی چه شخصی چه خانوادگی فوری می پرن پیش مشاور برای گرفتن کوچک ترین حقشان وکیل می گیرند نه مثل ما که برای هر مشکلی خودمون باید بریم دادگاه و چند سال شخصا از این اتاق به اون اتاق و از این کلانتری به اون کلانتری برویم آخرش هم یا از صرافت می افتیم یا شخصا حقمان را می گیریم و وارد یک دعوای بزرگتر می شویم!
کیارش ساکت شد و شهاب با خنده گفت:
عزیزم تو امسال کاندید ریاست جمهوری شو از من به تو نصیحت! بد نمی بینی!
کیارش بدون انکه بخندد گفت:
این یه واقعیته! ما هنوز خیلی کارها رو بلد نیستیم ولی شعار می دیم خارجی ها این طور این طور خارج آن طور! بابا جون ما یک قانون ساده ی کپی رایت رو نمی تونیم رعایت بکنیم...