قــلبـــ❤️ــــم فــداے
عــزیـــ ❤️ـــزےڪـــہ
دنـــــ❤️ــیایــــی از
دلتنــڪــ❤️ـــی را
بــــہ امیــــ❤️ـــد یــــہ لــحظہ
دیــدنــ❤️ــش بـہ جان میخرم
قــلبـــ❤️ــــم فــداے
عــزیـــ ❤️ـــزےڪـــہ
دنـــــ❤️ــیایــــی از
دلتنــڪــ❤️ـــی را
بــــہ امیــــ❤️ـــد یــــہ لــحظہ
دیــدنــ❤️ــش بـہ جان میخرم
به سلامتی گرگی که فهمید چوپان خواب است
اما زوزه اش را کشید
تا از پشت خنجر نزند
y@saman (02-03-2018)
دل به دلدار سپردن...
ڪار هر دلدار نیست...
من به تو جان میسپارم...
دل ڪه قابلدار نیست...
به سلامتی گرگی که فهمید چوپان خواب است
اما زوزه اش را کشید
تا از پشت خنجر نزند
y@saman (02-03-2018)
... !:
آرام جانم میشوی .پشت وپناهم میشوی؟
من خسته ازبی مهریم!تومهربانم میشوی؟
قلبم گواهی میدهد؛ هم مهربان هم لایقی!
آیاتوهم رویای من!فکر و خیالم میشوی؟
من سخت بیمارم ولی! محتاج دارو نیستم!
آیا پرستار تب و درد و عذابم میشوی؟
من هرشب از بهر رخت! هذیان به لب دارم همی!
آیا تو در بیداریم! ورد زبانم میشوی؟
تاریکی و ظلمت مرا در دام خود کرده اسیر!
آیا چراغ روشن ! شبهای تارم میشوی؟
سیمین تنی شکر لبی!افتاده در دامت دلم!
من عاشقی دلداده ام! جانا شکارم میشوی؟
فصل نبودنهای تو !فصل خزان است ای دریغ!
شیرین من لیلای من فصل بهارم میشوی
y@saman (02-03-2018)
آنلاین که می شوی!
انگشت هایم به رعشه می افتند...
دل و جان بیچاره ام
بی قرار تو!
ای کاش می دانستی
چه گستاخانه آرزویت می کنم
y@saman (02-03-2018)
موهایم را همچون امواج خروشان دریادر نسیم نفسهایت آرام آرام رها می کنم و لذت با تو بودن راهم چون تماشای غروبی دل انگیزتا مرز جنون احساس می کنم و تو با من همراه می شوی لحظه به لحظه با من اوج خواهی گرفت در آسمان عشق و به انتهای خوشبختی خواهیم رسیدآنجایی که حتی کبوتران برای رسیدن به آن سر باز می زنندانگشتانم صورتت را لمس می کندنگاهم را در نگاهت غرق می کنم و آغوش تو برایم بهشت می شودبهشتی از جنس گلهای رز قرمز آتشین که با هیچ کجای دنیا عوض نمی کنم
برای اشتباه کردن انسان باشید
و برای بخشیدن خدا
mohamad.uk (02-03-2018),Sahra (02-07-2018),مارال (02-04-2018)
يارب غم بی رحمی جانان به کی گويم؟
جان از غم او سوخت، غم جان به کی گويم؟
گويند طبيبان که بگو در خود، اما
دردی که گذشته است ز درمان به کی گويم؟
به سلامتی گرگی که فهمید چوپان خواب است
اما زوزه اش را کشید
تا از پشت خنجر نزند
جانِ دل! باور کن من هم دوست دارم جمعهها آرامتر نفس بکشم چای زعفران دم کنم با چند دانه هِل و با خیالی آسوده تکیه کنم به دیوار خیالت! فکر کنم، فکر کنم، فکر کنم و لابهلای دریای دلتنگیهایم ناگهان بیایی و بگویی: هفتهی بدونِ منِ سختی بود جانم جمعهمان بخیر
به سلامتی گرگی که فهمید چوپان خواب است
اما زوزه اش را کشید
تا از پشت خنجر نزند
ای که دنیای مــنی
روح منی! جان مـنی
می شود یک قـدمـی
با من عاشق بـزنـی
زیر باران، دو نـــفـــر
در بغل هم چه شـود
تو بگی عاشــقتم
من بگم ای جانِ مــنـی
به سلامتی گرگی که فهمید چوپان خواب است
اما زوزه اش را کشید
تا از پشت خنجر نزند
y@saman (02-07-2018)
دلی یا دلبری،
یا جان و یا جانان، نمیدانم
همه هستی تویی
فیالجمله، این و آن نمیدانم
بجز تو
در همه عالم دگر دلبر نمیبینم
بجز تو در همه گیتی
دگر جانان نمیدانم
به سلامتی گرگی که فهمید چوپان خواب است
اما زوزه اش را کشید
تا از پشت خنجر نزند
y@saman (02-09-2018)
بنشین به پای داشتنم
که میخواهم
روزهایی که نبودم را
یک جا دوستت بدارم
بنشین جانِ دلم
بنشین و گرم گرم مرا بنوش
تا از دهانِ دوست داشتنت
نیفتاده ام
به سلامتی گرگی که فهمید چوپان خواب است
اما زوزه اش را کشید
تا از پشت خنجر نزند
y@saman (02-09-2018)