کوزه گری بود با اینکه هر روز کوزه های جدیدی می ساخت اما خودش در کنار خودش یک کوزه شکسته گذاشته بود
و با آن اموراتش را می‌گذراند،
در فکر اکثر مردم این بود که کوزه گر چه مرد خسیسی است که با اینکه سازنده ی انواع کوزه های زیبا است


از کوزه های نو استفاده نمی کند و از هنر دست خود بهره ای نمی برد
.

این عمل کوزه گر اینقدر ادامه داشت که این جمله به صورت ضرب المثل در آمد که

«کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد». به طوری که مردم هر وقت می خواستند به کسی که از مال و اموال خودش استفاده نمی کند طعنه بزنند
می گفتند کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد. اما هیچ کس نپرسید و فکر نمی کرد چرا کوزه گر این کار را انجام می دهد؟
همه ی مردم عادت داشتند به اولین چیزی که به ذهنشان می آید باورداشته باشند،

برای همین حتی به دیدگاه خود شک نداشتند.

غافل از اینکه کوزه گر قصه ی ما، به اندازه ای مهربان بود و به اندازه ای کوزه ها را زیبا می ساخت که تعداد مشتریان آنها زیاد بود و هر روز که تصمیم می گرفت
یکی از کوزه های نو را برای خود بردارد مشتریان برای خرید می آمدند و مهربانی او هم اجازه نمی داد
یکی از زیبایی ها را برای خودش پنهان کند و مشتری را دست خالی برگرداند و باز هم کوزه ی نو را به او می داد. او عاشق خوشحال کردن مردم بود و مردم ...