نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: خیانت و هوس و شهوت

Hybrid View

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0

    خیانت و هوس و شهوت

    "دخترک" تازه ۱۵سالش شده بود...که همه ی دوستاش اومدن تولدش..همشون با دوس

    پسراشون چت میکردن....ولی دخترک کسیو نداشت...
    دخترک چن ماه بعد به آسونی دلشو به یه پسر باخت...پسری که توی ظاهر دوسداشتنی و
    مظلوم ولی باطنش یه دل پُر از خیانت و هوس و شهوت بود....

    دخترک تقریبا همه دنیاش شده بود عشقش...دوسداشت ب هر بهونه ای اونو ببینه...
    چن وقت گذشت وقتی پسر فهمید شده همه ی دنیای دخترک..شروع کرد ب سواستفاده

    کردن...چن ماه بود که دخترک پاک قِصه میرفت پیش عشقشو تنشو براش عریان میکرد...چون
    پسر بهش گفته بود اگه نیازش برطرف نشه مجبوره با دخترای دیگه رابطه داشته

    باشه.....دخترک حسود بود...فقط روی عشقش.....
    دوست نداشت هیچ دختر دیگه ای توی زندگی پسر باشه....بعد از ا.... شدن اون پسر گرگ

    صفت...دخترک رفت کنارش نشست و دستان ظریفش را بر صورت خیس از عرق عشقش کشید
    و گفت:قول میدی تا آخرش باهام باشی؟
    پسر:معلومه ک باهاتم...اینم سواله میپرسی؟؟
    دخترکِ ساده از ذوق پرید و پسر را محکم بغل کرد...
    چندین ماه گذشت...دختر عاشق تر شد و پسر سیرتر.....

  2. Top | #2

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0
    دخترک:عزیزم چرا پیام دادم جواب ندادی؟نگرانت شدم

    پسر:سلام..کار داشتم.
    دخترک:دلم واست ی ذره شده میشه بیای ببینمت؟
    پسر:نه
    دخترک:اخه چرا؟
    پسر:أه گفتم نه دیگه..
    دخترک:باشه.چشم هرچی تو بگی...توروخدا عصبانی نشو
    اونشب بالش دخترک خیسه خیسه شده بود...از اشک...اون واقعن عاشق بود...
    فردای اونروز هرچقد به پسر زنگ زد گوشیش خاموش بود...بعد چن وقت گوشیشو روشن
    کرد..حرف زدنش از قبل سرد تر شده بود...
    .
    .
    دخترک:الووو سلام دیونه چرا گوشیت خاموش بود؟؟نمیگی من دق میکنم؟
    پسر:خب گوشیم سوخته بود...چیکار میکردم؟
    -خب حداقل بهم خبر میدادی..
    -خب الان میگی چیکار کنم؟
    -هیچی ببخشید...
    شب همین روز پسر ب دختر گفت من کسه دیگرو دوسدارم میخوام باهاش ازدواج کنم...امیدوارم
    توام خوش باشی...خدافظ...
    اینو گفت و گوشیش خاموش شد...دیگه هیچ خبری ازش نشد تا سه روز بعدش که یه پسری ب
    دخترک زنگ زدو گفت:سلام تو همون ج.... ای هستی که به دوستم ...؟؟؟چن میگیری ب

    منم ...؟

    قلب دختر خورد شد....دختری که بعد از چن تا آزمایش فهمیده بود دیگه دختر نیس...
    شبِ اون روز دختر به یه بهونه ای با پدرش دعواش شد و ب اتاقش رفتو در رو قفل کرد.....وقتی
    بابا بعد از چند ساعت رفت از دلش در بیاره...دَر هنوز قفل بود...
    دخترم؟؟؟دَرو باز کن..معذرت میخوام
    دختره بابا ببخش باباتو دیگه قول میدم اگه اشتی کنی فردا باهم بریم اون موبایلی ک
    دوسداشتیو بخریم.... دخترم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    هیچ صدایی نبود...سکوت مطلق....پدر دَرو شکوند....گُله بابا پرپر شده بود....دختر کوچولوی بابا
    رفته بود پیش خدا...رفته بود توی آسمونا....فقط یه کاغذ دستش بود که خیلی بد خط نوشته بود..
    "بهش بگین:گفته بودم که منو اذیت نکن....گفته بودم که سر به سرم نذار....الان دمای غرورت
    پایین اومد؟؟؟الان احساس آزادی میکنی؟؟؟
    بهش بگین سرخاکم اومد از همون گُلایی ک دوسداشتم برام بیاره‌

    بهش بگین من بخشیدمت،ولی بچمون ن"....

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
09171111111 mahboob_hameh@yahoo.com طراحی توسط ویکـی وی بی
حـامـیان انجمـن