من سال ها نماز خوانده ام.
بزرگترها می خواندند، من هم می خواندم.در دبستان ما را برای نماز به مسجد می بردند.روزی در مسجد بسته بود. بقال سر گذر گفت:
"نماز را روی بام مسجد بخوانید تا چند متر به خدا نزدیکتر باشید"!مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد. و من سال ها مذهبی ماندم،
بی آن که خدایی داشته باشم!