در فرو بسته ترین دشواریدر گرانبارترین نومیدی،بارها بر سر خود بانگ زدم:"هیچت ار نیست مخور خون جگر، دست که هست!"بیستون را یاد آر، دستهایت را بسپار به کارکوه را چون پَرِ کاه از سر راه بردار!وَه چه نیروی شگفت انگیزیستدستهایی که به هم پیوسته ست...
گر تو آزاد نباشی، همه دنیا قفس است...!تا پر و بال تو و راه تماشا بسته ست،هر کجا هست، زمین تا به ثریا قفس است...!تا که نادان به جهان حکمروایی دارد،همه جا در نظر مردم دانا قفس است...
این دلاویزترین حرف جهان را همه وقتنه به یک بار و به ده بار، که صد بار بگو«دوستم داری؟» را از من بسیار بپرس«دوستت دارم» را با من بسیار بگو
گفته بودند: از پس هر گریه، آخر خنده ایستاین سخن بیهوده نیست...زندگی مجموعه ای از اشک و لبخند استخنده ی شیرینِ فروردینبازتابِ گریه ی پربارِ اسفند است...
ساز تو دهد روح مرا قدرت پرواز
از حنجره ات پنجره ای سوی خدا باز احساس من و ساز تو جان های هم آهنگجان من و آوای تو یاران هم آوازگلبانگ تو روشنگر جان استقول و غزلت پرچم شادی ستبر افراز
"فریدون مشیری"
mohsen32 (08-30-2018)