گفتی تو را "ببخشم" و از عشق بگذرم…
رد میشوم ولی نه، محال است بگذرم!
آنقدر گرد کینه به جانم نشسته است
دیگر برای آینه سخت است باورم
آن اشکها که ریختهام پای تو شدهست
آبی که سالهاست گذشتهست از سرم!
هر لحظه بی تو بودن من، سالها گذشت
من از تمام مردم دنیا مسن ترم…
گه گاه میروم به سر قبر مادرت…
"گفتی: رها نمیکنمات… جان مادرم…"
حسین_زحمتکش