دانشجویی میگفت:
یک روز استاد دانشگاه، به هر کدام از دانشجویان کلاس، یک بادکنک باد شده و یک سوزن داد و گفت:
یک دقیقه فرصت دارید بادکنک های یکدیگر را بترکانید، هرکس بعد از یک دقیقه بادکنکش را سالم تحویل داد، برنده است.
مسابقه شروع و بعد از یک دقیقه، من و چهار نفر دیگر با بادکنک سالم، برنده شدیم.
سپس استاد رو به دانشجویان کرد و گفت:
من همین مسابقه را در کلاس دیگری برپا کردم و همه کلاس برنده شدند، زیرا هیچ کس بادکنک دیگری را نترکاند،
چرا که قرار بود بعد از یک دقیقه هر کس بادکنکش سالم بماند، برنده باشد، که اینچنین هم شد.
ما انسان ها در این جامعه رقیب یکدیگر نیستیم، و قرار نیست ما برنده باشیم، و دیگران بازنده!
قرار نیست خوشبختی خود را با تخریب دیگران تضمین کنیم!
می توانیم با هم بخوریم،
با هم رانندگی کنیم،
با هم شاد باشیم،
و با هم ...
پس چرا بادکنک دیگری را بترکانیم ...؟!