پـس کـی تـمــام میـشـود…
شـبـهـــایی کــه دور از تــو
بــا خـیـال چشمـانت
تــا سـحــر چـشم بـر هـم نـمی گـذارم…
حـسـرت بودن در آغـوشت
دیـوانــه ام میکـنــد…
دل تنگتم
پـس کـی تـمــام میـشـود…
شـبـهـــایی کــه دور از تــو
بــا خـیـال چشمـانت
تــا سـحــر چـشم بـر هـم نـمی گـذارم…
حـسـرت بودن در آغـوشت
دیـوانــه ام میکـنــد…
دل تنگتم
چمدان دستِ تو و ترس به چشمان من است
این غم انگیز ترین حالت غمگین شدن است
دل تنگتم
فاش می گویم و
از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و
از هر دو جهان آزادم
دل تنگتم
زیر باران بیا قدم بزنیم
عمر شب را شبی رقم بزنیم
خستهایم از سکوت حنجرهها
زیر باران بیا که دم بزنیم
منوچهر سعادت نوری
دل تنگتم
نه به چاهی ، نه به دام هوسی افتاده
دلم انگار فقط یاد کسی افتاده . . .
دل تنگتم
قاصد ز برم رفت که آرد خبر از یار
باز آمد و اکنون خبر از خویش ندارد
دل تنگتم
بر من گذشتی ، سر بر نکردی
از عشق گفتم ، باور نکردی
دل را فکندم ارزان به پایت
سودای مهرش در سر نکردی
دل تنگتم
من از عالم تو را تنها گزیدم
روا داری که من غمگین نشینم ؟!
دل تنگتم
من آنِ توام
مرا به من باز مده . . .
دل تنگتم
تا یار برفت صبر از من برمید
وز هر مژهام هزار خونابه چکید
گوئی نتوانم که ببینم بازش
«تا کور شود هر آنکه نتواند دید»
دل تنگتم..