نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: موجود نازنینی به نام بابا

Threaded View

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    May 2019
    شماره عضویت
    8105
    نوشته ها
    545
    پسندیده
    948
    مورد پسند : 484 بار در 294 پست
    نوشته های وبلاگ
    29
    Windows NT 10.0 Chrome 75.0.3770.100

    موجود نازنینی به نام بابا


    در داستانهای هزار و یک شب آمده است که
    " مردی بود عبدالله نام که از راه صید ماهی
    با درویشی و مسکنت خانواده خود را روزی می رساند.
    روزی صید سنگینی به دامش افتاد،...
    که گمان برد ماهی بزرگ و پر برکتی است
    اما وقتی دام را به ساحل آورد و باز کرد
    مردی را دید به شکل و شمایل خویش که از دام بیرون آمد.
    پرسید کیستی و نامت چیست؟
    و در این حوالی به چه کار آمده ای
    گفت من جفت و همزاد تو هستم که
    در قعر دریا زندگی می کنم و نامم عبدالله است.
    من عبدالله دریایی و تو عبدالله زمینی،
    به دیدن تو آمده ام
    و سبدی از جواهرات جانانه و
    شاهانه برایت هدیه آورده ام.
    عبدالله گفت قدمت مبارک، خوش آمدی و
    چه خوشتر که چندی میهمان ما باشی.
    او را به خانه برد و آنچه رسم مهمان دوستی بود بجا آورد
    تا زمانی که عبدالله دریایی یاد وطن کرد و نزد یاران دریایی بازگشت.
    یاران دور او را گرفتند که
    از عجایب و غرایب روی زمین بر ما حکایت کن
    گفت عجایب بسیار دیدم اما
    از همه عجیبتر موجودی بود که او را "بابا" می گفتند
    این مرد مظلوم و محجوب هر روز صبح از خانه بیرون می رفت
    تا شام کار می کرد و به هر زحمتی تن می داد
    وآنچه خانوده اش نیاز داشت برای آنها می آورد
    و تازه خرده می گرفتند که این چیست و آن چیست،بهتر از این می باید
    و باز فردا مرد عازم کار می شد و وعده می داد که همه خواستها را چنانکه پسند آنها است بر آورد.
    یاران گفتند این ممکن نیست،
    آن مرد می توانست وقتی می رود دیگر باز نگردد
    شاید زنجیری به پایش بسته بودند و
    شب اورا خانه می کشیدند
    گفت من هم همین گمان را داشتم
    اما خوب نگاه کردم و دیدم هیچ زنجیری به پا ندارد
    صبح با پای آزاد می رود و شام با پای آزاد باز می گردد.
    اصحاب دریا نمی دانستند که
    در جهان زنجیرهای پنهانی هست
    که مردان را می برد و می آورد:

    زنجیر زلفت هر طرف دیوانه وارم می کشد
    با اشتیاقم می برد، بی اختیارم می کشد



    این نغمه محبت بعد از من و تو ماند
    تا در زمانه باقیست آ
    واز باد و باران



  2. کاربر مقابل پست Anoosh عزیز را پسندیده است:

    !!!SHAHIN!!! (07-13-2019)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
09171111111 mahboob_hameh@yahoo.com طراحی توسط ویکـی وی بی
حـامـیان انجمـن