من که دائم پای خود دل را به دریا می زنممن که دائم پای خود دل را به دریا می زنمپیش تو پایش بیفتد قید خود را می زنمکعبه ای در سینه ام دارم که زایشگاه توستاز شکاف کعبه گاهی پرده بالا می زنماین غبار روی لبهام از فراق بوسه نیستدر خیالم بوسه بر پای تو مولا می زنماز در مسجد به جرم کفر هم بیرون شومدر رکوعت می رسم خود را گدا جا می زنماینکه روزی با تو می سنجند اعمال مراسخت می ترساندم لبخند اما میزنممن زنی را می شناسم در قیامت… بگذریمحرفهایی هست که روز مبادا می زنم