میدونم دلت نسوخته واسه این ساده دلم
حالا موندم توی فکر برای حل مشکلم
نمیدونم چی بگم تا غصه مو باور کنی
چی بگم از راه بیای تنهاییامو سر کنی
چی بگم مثل قدیم لبات به خنده وا بشه
دل میخواد هر چی غمه از دل تو جدا بشه
دوست دارم قهقه خنده ات دیوارو بلرزونه
همه عالم بدونن ماتم ازت گریزونه
اما انگار چند روزه صدای خنده ات نمیاد
منو انداختی بیرون از خاطر و از دل و یاد
شنیدم عاشق شدی عاشق از ما بهترون
ما رو کاشتی این وسط رفتی خودت با دیگرون
شنیدم عاشقشی زل میزنی توی چشاش
بش میگی دوستش داری هستی ات رو میریزی به پاش
یه روزی خوب جا تو وا کردی تو دل با خنده هات
اما زود پاتک زدی شاه رو گرفتی گفتی مات
گفتی تو بچه شدی از زندگی نمیدونی
گفتی تو دیوونه ای از عاشقی چه میدونی
آره اون مجنون تو قصه منم اما تو چی
اونیکه تا آخرش می خواست بمونه اون منم اما تو چی
حالا من هیچ چی نمیگم تا میخوای هوار بزن
بگو آرش آدمش نیست توی دنیا جار بزن
یه گوشه میخزم و بزرگ میشم قد میکشم
روزها و ثانیه های رو میشمارم خط میکشم
همه ی دنیا میشن گوش می شنون چی بهت میگم
حالا نوبت منه میام بیرون بهت میگم
تا چشات سختی رو دید منو بیرون کردی ز دل
حالا نوبت منه ترسو تویی ای بزدل !