فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفتدیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگددونه دونهددونه دونهزین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت آن طفل که چون پیر ازین قافله درماند ددونه دونهددونه دونهوان پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت ددونه دونهاز پیش و پس قافله ی عمر میندیشددونه دونه گه پیشروی پی شد و گه بازپسی رفت ما همچو خسی بر سر دریای وجودیمدریاست چه سنجد که بر این موج خسی رفت رفتی و فراموش شدی از دل دنیاددونه دونهچون ناله ی مرغی که ز یاد قفسی رفت ددونه دونهرفتی و غم آمد به سر جای تو ای دادددونه دونهددونه دونهددونه دونهبیدادگری آمد و فریادرسی رفت ددونه دونهاین عمر سبک سایه ی ما بسته به آهی ستدودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت