پیاله به دست نبودم که مست شوم، بسیار
تیغ زه پشت خوره ام که مست مست شدم ، بسیا
ر
تکیه بر دیوار زدم تا که بیاد آورم ایام روزگار، بسیار
تا که بیاد آورد ایام روزگار پیرگشتم زه هر غم خوردم ،بسیار
مدتی بعد که بیدار شدم از خواب، بسیار
زه هر غم خوردم، بسیار
تیغ به هردو پای زدم تا بماندبیاد، بسیار
یاد هر پای به تیغ نماند ،بسیار
رنج است که غم خورده به تیغ نماند ،بسیار
به هر تیغ به پای زدم مست شدم ،بسیار
به یاد اولین تیغ زه پشت خورم مست شدم ،بسیار
شیرین نیست که دگرمن دیوانه و مست شدم ،بسیار
ساده بگو این همه تیغ بهر چه بود
تو در ره شیرین بودی و تیغ بهر چه بود