مطربا ، آن ساز طنّاز پر آوازت چه شد ؟
پرده های تازه ی لبریز از رازت چه شد ؟

سوختم در حسرت سوسوی فانوسی که نیست
بی خیال روشنایی ، نغمه ی نازت چه شد ؟

کاروان رفت و به جا ماندند آتش های سرد
آخر ای چاووش خوان ، چاووش آغازت چه شد؟

تشنه ، تشنه ، لب به دندان صبوری می گزیم
ساقیا ، دخت شراب مست شیرازت چه شد ؟

وای ، در آیینه های کور لبخند تو نیست
یاور همواره مومن ، چشم غمّازت چه شد ؟

آه ، می میرم ، در این بیغوله ، مردان مرده اند
ای مسیحا ، آن دم قدسی جان سازت چه شد ؟

از غزل دل کنده بودم ، سال های سال بود
بغض می کردی که آن طبع غزلبازت چه شد ؟

گاه گاهی می نویسد ، این قلم ، دیوانه است
من عصا انداختم ، گوساله ، اعجازت چه شد ؟

مدعی! در عرصه ی سیمرغ خاموشی گزین
ای مگس! آن وز وز پرهای لجبازت چه شد ؟

جوجه ماشینی! تو مرغ خانه گی هم نیستی !
قد قد و غوغا چرا ؟ پرهای پروازت چه شد ؟