یادم معطر میشود وقتی که یادت میکنم
ای یاد تو مستانگی هشیار مگذارم مرا
یادم معطر میشود وقتی که یادت میکنم
ای یاد تو مستانگی هشیار مگذارم مرا
! SETAre * (05-30-2025),Hedi (06-03-2025)
اگر خواهی بسوزانی جهان را
رخی بنما بیفشان گیسوان را
بت فایز اشارت کن به ابروت
بکش تیغ و بکش پیر و جوان را
یک بازمانده از 1 پارس قدیم
دلا تا چند در آزارم از تو
گهی نالان، گهی بیمارم از تو
تو فایز در جهان بدنام کردی
برو ای دل که من بیزارم از تو
یک بازمانده از 1 پارس قدیم
مسلمانان گرفتار دلستم
ضعیفالمال و بیمار دلستم
نبود اینقدر فایز بیبصیرت
کنون درمانده در کار دلستم
یک بازمانده از 1 پارس قدیم
بهار آمد زمین فیروزهگون شد
به عزم سیر، دلدارم برون شد
به گلچیدن درآمد یار فایز
همه گلها ز خجلت سرنگون شد
یک بازمانده از 1 پارس قدیم
دو گیسو را به دوش انداختی تو
ز ملک دل دو لشکر ساختی تو
به استمداد چشم و زلف و رخسار
به یکدم کار فایز ساختی تو
یک بازمانده از 1 پارس قدیم
دل و شوق و خیال و مهر هر چار
کشانندم همی تا منزل یار
تو را این چار فایز دشمنانند
از این خصمان به مردی خود نگه دار
یک بازمانده از 1 پارس قدیم
نه یادم میکنی نه میروی یاد
به نیکی باد یادت ای پریزاد
عجب نبود کنی فایز فراموش
فراموشیست رسم آدمیزاد
یک بازمانده از 1 پارس قدیم
گر بمیری ز خود بقا یابی
ور کشی زحمتی عطا یابی
هر که مرد او دگر نخواهد مرد
گر نمردی بمیر تا یابی
یک بازمانده از 1 پارس قدیم
اگر درویش میجوئی منم درویش بیچاره
و گر دلریش میجوئی منم دلریش بیچاره
اگر تو آشنا جوئی منم خود آشنای تو
و گر بی خویش میجوئی منم بی خویش بیچاره
یک بازمانده از 1 پارس قدیم
Hedi (06-03-2025)