دمی بر چشم می ماند ، دمی از چشم می افتد
شبیه قطره اشکی ، آدمی از چشم می افتد
به یاد روزگارانی که با هم داشتیم ای دوست
مرا همواره شب ها ، شبنمی از چشم می افتد
چرا از طعم لبخندت دریغم می کنی وقتی
به لبخند دروغینت ،غمی از چشم می افتد
تو کاخ آرزوهای منی مانند ارگ بم
فرو می ریزی و فردا ، بمی از چشم می افتد
اگر از عاشقی دم میزنی، تا پای جانت باش
که پای ترس شاهی ، پرچمی از چشم می افتد
" سید تقی سیدی "
* بعد مدتها یه غباری از سر روی انجمن پاک کنیم*