در من تشنگی ای هست که با هیچ یک از آبهای این هستی مادی ، سیراب شدنی نیست !جز با جام مرگ ، که آبی از ابدیت دارد ..* ای من ! اگر آرزو و امیدی به ابدیت نداشتم ، گوش دل نمی سپردم به ترنمی که این هستی مادیدر حال سر دادن است !

هر هر روز تولدی است تازه و فردا روز دیگری است...
حالم را پرسیدند: گفتم روبراهم.اما افسوس کسی نفهمید که رو به کدامین راهم.--------------------------معلمم به خط فاصله می گفت خط تیره!!می دانست فاصله چه به روز آدما میاره. کویرتو به من نشان می دهی که ابدیتی نیز هست ..