صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از 21 به 28 از 28

موضوع: قیصر امین پور

  1. Top | #21
    SarGol
    دفتر شعر از آینه های ناگهان ( دفتر اول ) نامی از هزار نام
    نامی از هزار نام
    ای شما !
    ای تمام عاشقان ِ هر کجا !
    از شما سوال می کنم :
    نام یک نفر غریبه را
    در شمار نامهایتان اضافه می کنید ؟
    یک نفر که تا کنون
    ردپای خویش را
    لحن مبهم صدای خویش را
    شاعر سروده های خویش را نمی شناخت
    گرچه بارها و بارها
    نام این هزار نام را
    از زبان این و آن شنیده بود
    یک نفر که تا همین دو روز پیش
    منکر نیاز گنگ سنگ بود
    گریه ی گیاه را نمی سرود
    آه را نمی سرود
    شعر شانه های بی پناه را
    حرمت نگاه بی گناه را
    و سکوت یک سلام
    در میان راه را نمی سرود
    نیمه های شب
    نبض ماه را نمی گرفت
    وزهای چارشنبه سعت چهار
    بارها شماره های اشتباه را نمی گرفت
    ای شما !
    ای تمام نامهای هر کجا !
    زیر سایبان دستهای خویش
    جای کوچکی به این غریب بی پناه می دهید ؟
    این دل نجیب را
    این لجوج دیر باور عجیب را
    در میان خویش
    راه می دهید ؟

  2. Top | #22
    SarGol
    دفتر شعر از آینه های ناگهان ( دفتر اول ) نه گندم و نه سیب
    نه گندم و نه سیب
    1
    نه گندم و نه سیب
    آدم فریب نام تو را خورد
    از بی شمار نام شهیدانت
    هابیل را که نام نخستین بود
    دیگر
    این روزها به یاد نمی آوری
    هابیل
    نام دیگر من بود
    یوسف ، برادرم نیز
    تنها به جرم نام تو
    چندین هزار سال
    زندانی عزیر زلیخا بود
    بتها ، الهه ها
    و پیکر تمام خدایان را
    صورتگران
    به نام تو تصویر می کنند
    2
    نام تو را
    روزی تمام غارنشینان
    بر سنگها نوشتند
    و سنگها از آن روز
    جنگل شدند
    امروز هم
    از کیمیای نام تو
    این واژه های خام
    در دستهای خسته ی من
    شعر می شوند
    من در ادای نام تو
    دم می زنم
    شعرم حرام باد
    اگر روزی
    تا بوده ام
    جز با طنین نام تو
    شعری سروده ام !
    3
    نام تو نام مجنون
    نام تو بیستون
    نام تو نام دیگر شیرین
    نام تو هند
    نام تو چین است
    و شاعران عاشق
    در عهد جاهلیت
    ویرانه های نام تو را می گریستند
    نام تو نام دیگر لیلا
    نام تو نام دیگر سلماست
    نام تو نام اهرام
    نام تو باغهای معلق
    نام تو فتح قیصر و کسری است
    4
    نام تو
    رازی نوشته بر پر پروانه هاست
    گلها همه به نام تو مشهورند
    آیینه ها
    از انعکاس نام تو می خندند
    در کوچه های خاطره باران
    وقتی که خوشه های اقاقی
    از نرده های حوصله ی دیوار
    سر ریز می کنند
    و در مشام باد عطر بنفش نام تو می پیچد
    نامت
    طلسم " بسم " اقاقیهاست
    بی نام تو جذام خلاء
    ده کوره ی جهان را
    خواهد خورد
    5
    نام تو چیست ؟
    غوغای رودخانه ی همسایگی است
    وقتی به شیب دره
    سرازیر می شود
    نام تو روستاست
    شبها که سقف خواب مرا
    قورباغه ها
    هاشور می زنند
    وقتی که طبل تب را
    پیشانی تفکر و تردید
    می کوبد
    نام تو شیشه
    نام تو شبنم
    نام تو دستمال نسیم است
    6
    نام تو چیست ؟
    لبخند کودکی است
    که با حالتی نجیب
    لب باز می کند
    که بگوید :
    " سیب "
    نام تو نور
    نام تو سوگند
    نام تو شور
    نام تو لبخند
    لبخند
    در تلفظ نامت
    ضرورتی است !
    7
    نامی برای مردن
    نامی برای تا به ابد زیستن
    نامی برای بی که بدانی چرا
    گاهی گریستن
    فهرست کوچکی
    از بی شمار نام شهیدان توست
    پیغمبران
    به نام تو سوگند خورده اند و شاعران گمنام
    تنها به جرم بردن نام تو مرده اند
    زیرا که نام کوچک تو
    شرح هزار نام بزرگ خداست
    زیرا
    هزار نام خدا
    زیباست !

  3. Top | #23
    SarGol
    هر چه هستی ، باش
    با توام
    ای لنگر تسکین !
    ای تکانهای دل !
    ای آرامش ساحل !
    با توام
    ای نور !
    ای منشور !
    ای تمام طیفهای آفتابی !
    ای کبود ِ ارغوانی !
    ای بنفشابی !
    با توام ای شور ، ای دلشوره ی شیرین !
    با توام
    ای شادی غمگین !
    با توام
    ای غم !
    غم مبهم !
    ای نمی دانم !
    هر چه هستی باش !
    اما کاش...
    نه ، جز اینم آرزویی نیست :
    هر چه هستی باش !
    اما باش!

  4. Top | #24
    SarGol
    دفتر شعر از آینه های ناگهان ( دفتر اول ) همزاد عاشقان جهان
    همزاد عاشقان جهان
    هر چند عاشقان قدیمی
    از روزگار پیشین
    تا حال
    از درس و مدرسه
    از قیل و قال
    بیزار بوده اند
    اما
    اعجاز ما همین است :
    ما عشق را به مدرسه بردیم
    در امتداد راهرویی کوتاه
    در یک کتابخانه ی کوچک
    بر پله های سنگی دانشگاه
    و میله های سرد و فلزی
    گل داد و سبز شد
    آن روز، روز چندم اردی بهشت
    یا چند شنبه بود
    نمی دانم
    آن روز هر چه بود
    از روزهای آخر پاییز
    یا آخر زمستان
    فرقی نمی کند
    زیرا
    ما هر دو در بهار
    - در یک بهار -
    چشم به دنیا گشوده ایم
    ما هر دو
    در یک بهار چشم به هم دوختیم
    آن گاه ناگهان
    متولد شدیم و نام تازه ای
    بر خودگذاشتیم
    فرقی نمی کند
    آن فصل
    - فصلی که می توان متولد شد -
    حتما بهار باید باشد
    و نام تازه ی ما ، حتما
    دیوانه وار باید باشد
    فرقی نمی کند
    امروز هم
    ما هر چه بوده ایم ، همانیم
    ما باز می توانیم هر روز ناگهان متولد شویم
    ما
    همزاد عاشقان جهانیم ...

  5. Top | #25
    SarGol
    دفتر شعر از آینه های ناگهان ( دفتر اول ) هنوز
    هنوز
    هنوز
    دامنه دارد
    هنوز هم که هنوز است
    درد
    دامنه دارد
    شروع شاخه ی ادراک
    طنین نام نخستین
    تکان شانه ی خاک
    و طعم میوه ی ممنوع
    که تا تنفس سنگ
    ادامه خواهد داشت
    و درد
    هنوز دامنه دارد ...

  6. Top | #26
    SarGol
    دفتر شعر از آینه های ناگهان ( دفتر اول ) پیشواز
    پیشواز
    چه اسفند ا ... آه !
    چه اسفندها دود کردیم !
    برای تو ای روز اردی بهشتی
    که گفتند این روزها می رسی
    از همین راه !

  7. Top | #27
    SarGol
    دفتر شعر از آینه های ناگهان ( دفتر اول ) چرا چنین ؟
    چرا چنین ؟
    بغضهای کال من ، چرا چنین ؟
    گریه های لال م ، چرا چنین ؟
    جزر و مد یال آبی ام چه شد ؟
    اهتزاز بال من ، چرا چنین ؟
    رنگ بالهای خواب من پرید
    خامی خیال من ، چرا چنین ؟
    آبگینه تاب حیرتم نداشت
    حیرت زلال من ، چرا چنین ؟
    دل مجال پایمال درد بود
    تنگ شد مجال من ، چرا چنین ؟
    خشک و خالی و پریده لب دلم
    کاسه ی سفال من ، چرا چنین ؟
    داغ تازه ی تو ، داغ کاغذی
    داغ دیر سال من ، چرا چنین ؟
    هر چه و همه ، تمام مال تو
    هیچ و هیچ مال من ، چرا چنین ؟
    سال و ماه و روز تو چرا چنان ؟
    روز و ماه و سال من ، چرا چنین ؟
    در گذشته ، سرگذشتم این نبود
    حال، شرح حال م ، چرا چنین ؟
    ای چرا و ای چگونه ی عزیز !
    چرأت سوال من ، چرا چنین ؟

  8. Top | #28
    SarGol
    دفتر شعر از آینه های ناگهان ( دفتر اول ) کودکی ها
    کودکی ها
    کودکی هایم اتاقی ساده بود
    قصه ای ، دور ِ اجاقی ساده بود
    شب که می شد نقشها جان می گرفت
    روی سقف ما که طاقی ساده بود
    می شدم پروانه ، خوابم می پرید
    خوابهایم اتفاقی ساده بود
    زندگی دستی پر از پوچی نبود
    بازی ما جفت و طاقی ساده بود
    قهر می کردم به شوق آشتی
    عشق هایم اشتیاقی ساده بود
    ساده بودن عادتی مشکل نبود
    سختی نان بود و باقی ساده بود

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
حـامـیان انجمـن