قطار شو که مرا با خودت سفر ببریبه دورتر برسانی ــ به دورتر ببری
تمام بود ونبود مرا در این دنیاکه تا ابد چمدانی ست مختصر ببریومن تمام خودم را مسافرت بشومتو هم مرا به جهان های تازه تر ببریسپس نسیم شوی تو و بعد ازآن یوسفکه پیرهن بشوم تا مرا خبر ببریمرا به خواب مه آلود ابرهای جهانبه خواب های درختانِ بارور ببریو بعد نامه شوم من... چه خوب بود مراخودت اگر بنویسی ــ خودت اگر ببریعجیب نیست که هیزم شکن بیاشوبددرخت اگر که تو باشی دل از تبر ببریدوباره زوزه ی باد و شکستن جادهچه می شود که مرا با خودت سفر ببری