هر چه کردی به دلم ،باز تو را بخشیدم
با زبان زخم زدی ، دشنه زدی خندیدم
معنی تک تک رفتار تو را میفهمم
ساده لوحی ست ، بگویم که نمی فهمیدم !
غرق تردید شدم ، باز تحمل کردم
تا زمانی که به چشمان خودم هم دیدم
دیدم از خشم خداوند نمی ترسیدی
تو نترسیدی و من سخت از آن ترسیدم
بسته بودم ، لب از آن درد و از آن بی مهری
تو جفا کردی و من هیچ نمی پرسیدم
بی سبب نیست ، فراموش شدی در یادم
که تو مهتاب شبانگاهی و من خورشیدم
عاقبت سرد شدم ، خسته شدم ، ول کردم !
مثل خورشید غروبی که نمی تابیدم
شکل یک سیب !، که گندیده و کرم افتاده
کرم کردم !و از اعماق درون گندیدم
اشک های دل من ، از تو و عشق تو نبود
بلکه از سادگی قلب خودم رنجیدم ...
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.