با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
ه
خدایا
فانوست را کمی پایین تر بگیر
جاده ای که در آن قدم نهاده ام تاریک است،
انتهایش را نمی دانم چیست
میترسم انتهایش بن بست باشد
تو را به مهربانیت سوگند
فانوست را کمی پایین تر بگیر تا
روشنی بخش راه نامشخصم باشد
نمی خواهم بی فانوس تو به جایی برسم که
برگشتنم دشوار گردد و پشیمان شوم.
ای مهربانترینم
من اکنون سخت به نور فانوست محتاجم...
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
هر عادتی مانند یک نخ نازک است.
اما هربار که یک عمل را تکرار میکنیم
ما این نخ را ضخیمتر میکنیم ...
و با تکرار،
این نخ تبدیل به طناب ضخیم میشود
که برای همیشه
به دورفکر و عمل ما می پیچد ...
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.