بگذار كه بر شاخه ي اين صبح دلاويز
بنشينم و از عشق سرودي بسرايم
آنگاه، به صد شوق، چو مرغانِ سبكبال،
پر گيرم ازين بام و به سوي تو بيايم

خورشيد از آن دور، از آن قله ي پر برف

آغوش كند باز، همه مهر، همه ناز

سيمرغ طلايي پر و بالي است كه ـ چون من ـ

از لانه برون آمده، دارد سر پرواز