صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 21 به 30 از 44

موضوع: اشعاراستاد شهریار

  1. Top | #21
    setare

    اشعاراستاد شهریار

    یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
    تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم

    تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
    من بیچاره همان عاشق خونین جگرم

    خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام
    جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم

    منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
    هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم

    پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت
    پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم

    عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
    عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم

    هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود
    که به بازار تو کاری نگشود از هنرم

    سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
    من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

    تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
    گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم

    تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
    خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم

    از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
    شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم

    خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت
    شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم

  2. Top | #22
    setare

    اشعاراستاد شهریار

    در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
    عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم

    با عقل آب عشق به یک جو نمی رود
    بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

    دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز
    صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم

    پروانه را شکایتی از جور شمع نیست
    عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم

    خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست
    شاهد شو ای شرار محبت که بی غشم

    باور مکن که طعنه طوفان روزگار
    جز در هوای زلف تو دارد مشوشم

    سروی شدم به دولت آزادگی که سر
    با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم

    دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان
    لب میگزد چو غنچه خندان که خامشم

    هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب
    ای آفتاب دلکش و ماه پری وشم

    لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی
    تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم

    ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار
    این کار تست من همه جور تو می کشم

  3. Top | #23
    setare

    اشعاراستاد شهریار

    خراب از باد پائیز خمارانگیز تهرانم
    خمار آن بهار شوخ و شهر آشوب شمرانم

    خدایا خاطرات سرکش یک عمر شیدایی
    گرفته در دماغی خسته چون خوابی پریشانم

    خیال رفتگان شب تا سحر در جانم آویزد
    خدایا این شب آویزان چه می خواهند از جانم

    پریشان یادگاریهای بر بادند و می پیچند
    به گلزار خزان عمر چون رگبار بارانم

    خزان هم با سرود برگ ریزان عالمی دارد
    چه جای من که از سردی و خاموشی ز مستانم

    سه تار مطرب شوقم گسسته سیم جانسوزم
    شبان وادی عشقم شکسته نای نالانم

    نه جامی کو دمد در آتش افسرده جان من
    نه دودی کو برآید از سر شوریده سامانم

    شکفته شمع دمسازم چنان خاموش شد کز وی
    به اشک توبه خوش کردم که می بارد به دامانم

    گره شد در گلویم ناله جای سیم هم خالی
    که من واخواندن این پنجه پیچیده نتوانم

    کجا یار و دیاری ماند از بی مهری ایام
    که تا آهی برد سوز و گداز من به یارانم

    سرود آبشار دلکش پس قلعه ام در گوش
    شب پائیز تبریز است در باغ گلستانم

    گروه کودکان سرگشته چرخ و فلک بازی
    من از بازی این چرخ فلک سر در گریبانم

    به مغزم جعبه شهر فرنگ عمر بی حاصل
    به چرخ افتاده و گوئی در آفاقست جولانم

    چه دریایی چه طوفانی که من در پیچ و تاب آن
    به زورقهای صاحب کشته سرگشته می مانم

    ازین شورم که امشب زد به سر آشفته و سنگین
    چه می گویم نمی فهمم چه می خواهم نمی دانم

    به اشک من گل و گلزار شعر فارسی خندان
    من شوریده بخت از چشم گریان ابر نیسانم

    کجا تا گویدم برچین و تا کی گویدم برخیز
    به خوان اشک چشم و خون دل عمریست مهمانم

    فلک گو با من این نامردی و نامردمی بس کن
    که من سلطان عشق و شهریار شعر ایرانم

  4. Top | #24
    setare

    اشعاراستاد شهریار

    تا کی چو باد سربدوانی به وادیم
    ای کعبه مراد ببین نامرادیم

    دلتنگ شامگاه و به چشم ستاره بار
    گویی چراغ کوکبه بامدادیم

    چون لاله ام ز شعله عشق تو یادگار
    داغ ندامتی است که بر دل نهادیم

    مرغ بهشت بودم و افتادمت به دام
    اما تو طفل بودی و از دست دادیم

    چون طفل اشک پرده دری شیوه تو بود
    پنهان نمی کنم که ز چشم اوفتادیم

    فرزند سرفراز خدا را چه عیب داشت
    ای مادر فلک که سیه بخت زادیم

    بی تار طره های تو مرهم گذار دل
    با زخمه صبا و سه تار عبادیم

    در کوهسار عشق و وفا آبشار غم
    خواند به اشک شوقم و گلبانک شادیم

    شب بود و عشق و وادی هجران و شهریار
    ماهی نتافت تا شود از مهر هادیم

  5. Top | #25
    setare

    اشعاراستاد شهریار

    امشب از دولت می دفع ملالی کردیم
    این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم

    ما کجا و شب میخانه خدایا چه عجب
    کز گرفتاری ایام مجالی کردیم

    تیر از غمزه ساقی سپر از جام شراب
    با کماندار فلک جنگ وجدالی کردیم

    غم به روئین تنی جام می انداخت سپر
    غم مگو عربده با رستم زالی کردیم

    باری از تلخی ایام به شور و مستی
    شکوه از شاهد شیرین خط و خالی کردیم

    روزه هجر شکستیم و هلال ابروئی
    منظر افروز شب عید وصالی کردیم

    بر گل عارض از آن زلف طلایی فامش
    یاد پروانه زرین پر و بالی کردیم

    مکتب عشق بماناد و سیه حجره غم
    که در او بود اگر کسب کمالی کردیم

    چشم بودیم چو مه شب همه شب تا چون صبح
    سینه آئینه خورشید جمالی کردیم

    عشق اگر عمر نه پیوست به زلف ساقی
    غالب آنست که خوابی و خیالی کردیم

    شهریارا غزلم خوانده غزالی وحشی
    بد نشد با غزلی صید غزالی کردیم

  6. Top | #26
    setare

    اشعاراستاد شهریار

    تا کی در انتظار گذاری به زاریم
    باز آی بعد از اینهمه چشم انتظاریم

    دیشب به یاد زلف تو در پرده های ساز
    جان سوز بود شرح سیه روزگاریم

    بس شکوه کردم از دل ناسازگار خود
    دیشب که ساز داشت سرسازگاریم

    شمعم تمام گشت و چراغ ستاره مرد
    چشمی نماند شاهد شب زنده داریم

    طبعم شکار آهوی سر در کمند نیست
    ماند به شیر شیوه وحشی شکاریم

    شرمم کشد که بی تو نفس میکشم هنوز
    تا زنده ام بس است همین شرمساریم

  7. Top | #27
    setare

    اشعاراستاد شهریار

    ای شاخ گل که در پی گلچین دوانیم
    این نیست مزد رنج من و باغبانیم

    پروردمت به ناز که بنشینمت به پای
    ای گل چرا به خاک سیه می نشانیم

    دریاب دست من که به پیری رسی جوان
    آخر به پیش پای توگم شد جوانیم

    گرنیستم خزانه خزف هم نیم حبیب
    باری مده ز دست به این رایگانیم

    تا گوشوار ناز گران کرد گوش تو
    لب وا نشد به شکوه ز بی همزبانیم

    با صد هزار زخم زبان زنده ام هنوز
    گردون گمان نداشت به این سخت جانیم

    یاری ز طبع خواستم اشکم چکید و گفت
    یاری ز من بجوی که با این روانیم

    ای گل بیا و از چمن طبع شهریار
    بشنو ترانه غزل جاودانیم

  8. Top | #28
    setare

    اشعاراستاد شهریار

    از زندگانیم گله دارد جوانیم
    شرمنده جوانی از این زندگانیم

    دارم هوای صحبت یاران رفته را
    یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم

    پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق
    داده نوید زندگی جاودانیم

    چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر
    وز دور مژده جرس کاروانیم

    گوش زمین به ناله من نیست آشنا
    من طایر شکسته پر آسمانیم

    گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
    چون میکنند با غم بی همزبانیم

    ای لاله بهار جوانی که شد خزان
    از داغ ماتم تو بهار جوانیم

    گفتی که آتشم بنشانی ولی چه سود
    برخاستی که بر سر آتش نشانیم

    شمعم گریست زار به بالین که شهریار
    من نیز چون تو همدم سوز نهانیم

  9. Top | #29
    setare

    اشعاراستاد شهریار

    نیما غم دل گو که غریبانه بگرییم
    سر پیش هم آریم و دو دیوانه بگرییم

    من از دل این غار و تو از قله آن قاف
    از دل بهم افتیم و به جانانه بگرییم

    دودیست در این خانه که کوریم ز دیدن
    چشمی به کف آریم و به این خانه بگرییم

    آخر نه چراغیم که خندیم به ایوان
    شمعیم که در گوشه کاشانه بگرییم

    من نیز چو تو شاعر افسانه خویشم
    بازآ به هم ای شاعر افسانه بگرییم

    از جوش و خروش خم وخمخانه خبر نیست
    با جوش و خروش خم و خمخانه بگرییم

    با وحشت دیوانه بخندیم و نهانی
    در فاجعه حکمت فرزانه بگرییم

    با چشم صدف خیز که بر گردن ایام
    خرمهره ببینیم و به دردانه بگرییم

    بلبل که نبودیم بخوانیم به گلزار
    جغدی شده شبگیر به ویرانه بگرییم

    پروانه نبودیم در این مشعله باری
    شمعی شده در ماتم پروانه بگرییم

    بیگانه کند در غم ما خنده ولی ما
    با چشم خودی در غم بیگانه بگرییم

    بگذار به هذیان تو طفلانه بگرییم
    ما هم به تب طفل طبیبانه بگرییم

  10. Top | #30
    setare

    اشعاراستاد شهریار

    از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
    رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران

    ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
    تو بمان و دگران وای به حال دگران

    رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند
    هر چه آفاق بجویند کران تا به کران

    میروم تا که به صاحبنظری بازرسم
    محرم ما نبود دیده کوته نظران

    دل چون آینه اهل صفا می شکنند
    که ز خود بی خبرند این ز خدا بیخبران

    دل من دار که در زلف شکن در شکنت
    یادگاریست ز سر حلقه شوریده سران

    گل این باغ به جز حسرت و داغم نفزود
    لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران

    ره بیداد گران بخت من آموخت ترا
    ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران

    سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
    کاین بود عاقبت کار جهان گذران

    شهریارا غم آوارگی و دربدری
    شورها در دلم انگیخته چون نوسفران

صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
حـامـیان انجمـن