" چــرا دروغ ...!؟"
بگو بگو بگو-
که چگونه عاشقم شدی !؟
بگو که چگونه با یک نگاه -
دلداده و دلباخته ام شدی ؟
بگو مگر که می شود ،
در زمانی –
به کوتاهی یک نفس –
عاشق یکی شوی !؟
مگر می شود ،
در چشم بر هم زدنی –
عقل و دل ببازی و –
اسیر کسی شوی !؟
تو گفتی عاشق منی و -
من که باور نمیکنم ،
زندگی در رؤیا نمی شود ،
من که اینگونه -
عمر خود به سر نمیکنم ،
فرهاد که یک شبه –
بیستون را نکنده بود ،
مجنون که یکباره خود را –
آواره ی دنیا ،
نکرده بود ،
عشق در گذر زمان –
در دل وجان –
ریشه می کند ،
اگر تو عاشقی –
بمان تا زمان گذر کند ،
چرا دروغ !؟
عشقِ آنی در دلم –
اثر نمی کند ...