یه خودکار آبی
درو برم چند تا دفتر خالی، با یه خودکار آبی
حرف های دروغ، عشق های پوچ و توو خالی
دلهایی سرد، قلبی پر از درد
میخوام بنویسم اگه اشکام نچیکه
روی کاغذ های سفیده ساده
میخوام بنویسم از این روزگار
ببین چه هاااا آورد به سر ما
از غم نوشتن برام یه عادت شده
از تو گفتن واسم خیلی راحت شده
بنویسم از این دردی که دارم
از روزی که با تو بودم، تا این روزه پاییزی
یادت بهم گفتی دیگه ولم کن
برو با یکی دیگه حالتو با اون کن
گفتم تو رو خدا چشماتو باز کن
از این حرفهای بیهوده تو حذر کن
گفتی دروغ نیست که بی تابم
یا همش به دنبالت، می بالم
گفتم عاشقم باورم کن
نشکن دلم و بیا کنارم صدایم کن
گفتی من توو عشقبازی به دنبال هوسم
مثل یه آدم سست عنصر خودمو زود می بازم
تو گفتی و اما من گوش به حرفات ندادم
یه آدم دیوونم که اونارو قبول نکردم
تو تنهام گذاشتی، اما تقصیره تو نیست
من بودم که تو رو خیلی میخواستم
من دیگه عاشق نمیشم
مثل تو به هرکی دل نمیدم
دیگه چیزی واسه نوشتن ندارم
از عشق چیزی واسه گفتن ندارم
من ماندم با همین دارو ندارم
با یه لبخند تلخ بر لبانم
شاید قسمت ما بود این جدایی.