من بد اخلاق نیستم!

سلیمان بهبودی می گوید :
یک شب بستر رضا شاه را برای خواب آماده می کردم و رضا شاه مشغول خواندن آواز برای خودش بود.
بعد از من خواست که من هم آوازی بخوانم .


بهبودی می نویسد : رضا شاه به من گفت:

سلیمان من بداخلاق هستم؟
(همه کسانی که برخورد شخصی با رضا شاه داشته اند،
بشدت از او حساب می بردند.)
عرض کردم :خیر قربان !
بعد نشستند روی تخت و با تشدد فرمودند :

سلیمان !من چهل سال است که برای پیشرفت کار مملکت سگرمه هایم را در هم کشیده ام ،
این مردم به محض این که لبخند به آن ها بزنم،
فورا می آیند روی دوشم، والّا دلیل ندارد که دایم خودم را زحمت بدهم و این طور وانمود کنم!

اگر افراد و کارکنان دستگاه کارشان را روی حساب و قاعده انجام بدهند،
چرا من خود را این طور نشان بدهم؟
من بد اخلاق نیستم، مرا وادار به این طرز می کنند!