ناگهان ديدم سرم آتش گرفت
سوختم ، خاکسترم آتش گرفت
چشم واکردم ، سکوتم آب شد
چشم بستم ، بسترم آتش گرفت
در زدم ، کس اين قفس را وا نکرد
پر زدم ،بال و پرم آتش گرفت
از سرم خواب زمستاني پريد
آب در چشم تَرَم آتش گرفت
حرفي از نام تو آمد بر زبان
دستهايم ،دفترم آتش گرفت