دلتنگم
دلتنگ روزهای باتو بودن
من صدایت کنم ا
و تو بگویی جانم
و من سیر نشوم از این جانم گفتن هایت
و باز صدایت کنم
دلتنگ خنده هایت هستم
دلتنگ عجبا گفتنهایت
روزهای خوب چه زود تمام میشوند
وفقط دلتنگی میماند
دلتنگم
دلتنگ روزهای باتو بودن
من صدایت کنم ا
و تو بگویی جانم
و من سیر نشوم از این جانم گفتن هایت
و باز صدایت کنم
دلتنگ خنده هایت هستم
دلتنگ عجبا گفتنهایت
روزهای خوب چه زود تمام میشوند
وفقط دلتنگی میماند
به سلامتی گرگی که فهمید چوپان خواب است
اما زوزه اش را کشید
تا از پشت خنجر نزند
y@saman (02-09-2018)
برگردیم به زمان های قدیم
به ما تکنولوژی نیامده جانم
برایت نامه می نویسم
از مبدا معلوم به مقصد نامعلوم
ملالی نیست جز دلتنگی های هرشب
ومرور تمام خاطراتی که ای کاش
از ذهنت پاک نشده باشد
همین
دلتنگ تو
من
به سلامتی گرگی که فهمید چوپان خواب است
اما زوزه اش را کشید
تا از پشت خنجر نزند
y@saman (02-09-2018)
دلم تنگ میشود گاهی
برای يک «دوستت دارم» ساده
دو فنجان قهوه ی داغ
سه روز تعطيلی در زمستان
چهار خنده ی بلند
و پنج انگشت دوست داشتنی !
به سلامتی گرگی که فهمید چوپان خواب است
اما زوزه اش را کشید
تا از پشت خنجر نزند
y@saman (02-09-2018)
دلم گرفته . . .
مثل هوای ابری شهری خاموش
دلم تنگ است . . .
مثل آسمان بی ستاره شبی زمستانی
حال دلم خوب نیست . . .
ای آرام جان لحظه لحظه های تنهایی
بیا تا کمی با تو صحبت کنم
این روزها . . .
خسته و بی حوصه ام
دستم دل به دل نوشتن نمی دهد
در گیرم . . .
با خودم، با دنیا، با سرنوشت، با قسمت
با آدم هایی که خود را انسان می خوانند
اما بویی از انسانیت نبرده اند . . .
با دوستی هایی که رنگ باخته اند
با مهربانی هایی که پر پر شده اند
با عشق هایی که در این زمانه ی بی رحم
احساست را نادیده انگاشته اند
قلبت را شکسته اند
صداقت ها و وفاداری هایت را به هیچ گرفته اند
و اعتماد را زیر سوال برده اند
این روزها . . .
نه حوصله ی دوست داشتن دارم
نه می خواهم کسی دوستم داشته باشد
این روزها سردم . . .
مثل دی، مثل بهمن، مثل اسفند
مثل این زمستان
احساسم یخ زده
آرزوهایم قندیل بسته
امیدم زیر بهمن سرد احساساتم دفن شده
نه به آمدنی دل خوشم
و نه از رفتنی غمگین
این روزها پر از سکوتم
سکوتی پر از فریاد
امروز این سکوت پر فریاد را
این آه ها را
این درد و دل ها را
آورده ام پیش تو
تویی که در کتاب آسمانی ات
نوشته ای
"قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ"
بگو اوست خدای یگانه . . .
پس می گویم به تو
ای خدایی که همچون منی
تنهایی هایت را فریاد می کشی
می خوانمت به نام
پس بشنو آه های این دل شکسته و خسته را
و اجابت کن "اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ" را
هدایت کن مرا
به همان راهی که برایم بهترین است
راهی که برسد به آغوش تو
خسته ام ... خسته . . .
به من جایی بده آنجا
حوالی ابرها
دیوار به دیوار کلبه ی ستاره ها
آنجا که همه جا نور است و نگار
می خواهم بخوابم
می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم
می خواهم با تو عشق بازی کنم
عشق بازی از جنس راز و نیاز
ای آرام دل، به من جایی بده
یک دنیای خالی
یک قلب خالی
یک قبر خالی
دلم گرفته . . .
دلم تنگ است
دلم پرواز می خواهد
از زمین و آدم هایش دلگیرم
می دانی؟!
آن روز دروغ گفته بودم
یعنی گفته بودم حال من خوب است
اما تو باور نکن
برای اشتباه کردن انسان باشید
و برای بخشیدن خدا
mohamad.uk (02-09-2018)