انديشه مكن كه بهار است و تو نرگس و سوسن نيستى
به حسرت زنده رود زنده نمىشود رود،
خاكت را زير و رو كن
ريشه و آبى مباد كه نمانده باشد،
![]()
انديشه مكن كه بهار است و تو نرگس و سوسن نيستى
به حسرت زنده رود زنده نمىشود رود،
خاكت را زير و رو كن
ريشه و آبى مباد كه نمانده باشد،
![]()
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.