یک عمر کم است!
من تورا
برای فصل های بی نفس هم
دوست دارم
![]()
یک عمر کم است!
من تورا
برای فصل های بی نفس هم
دوست دارم
![]()
ویرایش توسط !!yalda!! : 03-27-2018 در ساعت 01:22 AM
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
نمی دانم به دارم یا به بارم هزاران قصه ی نا گفته دارمای در دل من اصل تمنا همه تو
فقط یک جمله می گویم برایت در آوردی دمار از روزگارم
وی در سر من مایهٔ سودا همه تو
هر چند به روزگار در مینگرم
امروز همه تویی و فردا همه تو
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
هر صبح...
"خاطرات" مرا...
روی میز صبحانه ات بچین...
و عاشقانه با چایت بنوش
مبادا بگذاری
"یادم"
از دهان بیفتد...!![]()
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
یک عمر کم است!
من تورا
برای فصل های بی نفس هم
دوست دارم
یک عمر کم است
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
بود که بار دگر بشنوم صدای تو را ؟
ببینم آن رخ زیبای دلگشای تو را ؟
بگیرم آن سر زلف و به روی دیده نهم
ببوسم آن سر و چشمان دل ربای تو را
ز بعد این همه تلخی که می کشد دل من
ببوسم آن لب شیرین جان فزای تو را
کِی ام مجال کنار تو دست خواهد داد
که غرق بوسه کنم باز دست و پای تو را
مباد روزی چشم من ای چراغ امید
که خالی از تو ببینم شبی سرای تو را
دل گرفته ی من کی چو غنچه باز شود
مگر صبا برساند به من هوای تو را
چنان تو در دل من جا گرفته ای ای جان
که هیچ کس نتواند گرفت جای تو را
ز روی خوب تو برخورده ام ، خوشا دل من
که هم عطای تو را دید و هم لقای تو را
سزای خوبی نو بر نیامد از دستم
زمانه نیز چه بد می دهد سزای تو را
به ناز و نعمت باغ بهشت هم ندهم
کنار سفره ی نان و پنیر و چای تو را
به پایداری آن عشق سربلندم قسم
که سایه ی تو به سر می برد وفای تو را
![]()
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
فریاد می زنند: بهار، بهار-شاخه های درختم منبه آمدنت معتادم.
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.