نمی دانم به دارم یا به بارم هزاران قصه ی نا گفته دارمای در دل من اصل تمنا همه تو
فقط یک جمله می گویم برایت در آوردی دمار از روزگارم
وی در سر من مایهٔ سودا همه تو
هر چند به روزگار در مینگرم
امروز همه تویی و فردا همه تو
نمی دانم به دارم یا به بارم هزاران قصه ی نا گفته دارمای در دل من اصل تمنا همه تو
فقط یک جمله می گویم برایت در آوردی دمار از روزگارم
وی در سر من مایهٔ سودا همه تو
هر چند به روزگار در مینگرم
امروز همه تویی و فردا همه تو
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.